اختصاصی هنر و معماری آبگینه : اولین بنا یا اثر معماری که در گذشته دیده اید و حس کرده اید که زیباست را به یاد آورید؛ آیا آن اثر معماری امروز هم بنظرتان زیبا میرسد؟ آیا تابحال تحت تاثیر گیرایی یک بنا یا فضای معماری قرار گرفته اید؟
لغت زیبایی شناسی از ریشه یونانی ” استتیکا ” به معنی حساسیت است. این واژه بیشتر بر درک هنر و تجربه احساسی از آن به روش استفاده از حس ها برای دانستن اشاره دارد. از دیدگاه ماکسین گرین (۱۹۸۱-۱۹۱۷ میلادی) ، زیبایی شناسی رویکردی است که حساسیت (آگاهی) ما را فعال می کند. زیبایی به واسطه ادراک حسی دریافت می شود و عقل در این میان نقش چندانی ندارد، گاه با ترکیبی مواجه می شویم که بسیاری از صفات شگرف و تاثیرگذار را یکجا در خود جمع کرده است؛ مانند طبیعی، آرام ، با وقار، ژرف، مهیج، دلهره آور.
گیرایی نیز، در فرهنگ فارسی عمید معادل جذابیت، تاثیر و نفوذ آورده شده است. علی رغم قرابت حسی این دو واژه، به بررسی عمیق تر و ریشه ای تفاوت این مفاهیم در هنر خصوصا آثار معماری می پردازیم.
موضوع محوری در زیبایی شناسی، درک منطق احساسات و عواطف انسان ها و چگونگی انتقال پذیری این حالات است. این موارد در تجربیات هنری که در مقایسه با سایر تجربیات انسان بیشتر با حواس سروکار دارند، نمود بیشتری می یابد؛ و معماری نیز از این قاعده مستثنا نیست. درک زیبایی روشی خاص برای درک بنای ساختمان و موقعیت ها است.
سرشت آنچه احساس گیرایی در ما پدید می آورد، چیست؟ آیا گیرایی شکل دارد؟
گیرایی یک اثر هنری، کمتر از طریق شکل آن ممکن است؛ زیرا عمق حسی که به تجربه گرایی تعلق دارد نه به واسطه شکل فی نفسه بلکه بیشتر به واسطه ایجاد جرقه ای درونی در ناظر ظاهر می شود و اغلب نیز در جاهای نامنتظر و همین کیفیت غیرمنتظره بودن، رکن اصلی گیرایی یک اثر معماری است. گیرایی خصلت عینی همان چیزی که می بینیم، نیست و بیشتر حالت روحی و احساسی ناشی از برخورد با پدیده را شامل می شود.
چه بسا شما با شنیدن توصیفاتی از یک فضا، انتظار گیرایی از آن را داشته باشید؛ اما در مواجهه نزدیک با آن این حس در شما ارضا نشود و آن اثر تنها زیبا بنظر برسد. به همین دلیل به اعتقاد نگارنده صفت غیرمنتظره بودن همیشه در کنار گیرایی حضور دارد.
در ادبيات عام معمارى، ساختمان به سه صورت با محيط در ارتباط است: تجانس، تقابل و تضاد.
زمانى كه يک بنا به صورت عمدى متضاد با محيط طرح مى گردد، نشان از نوعى بى توجهی به بناهاى همجوار براى نمايش خود است. در اينجا ساختمان می خواهد چيز ديگرى از محيط باشد. تصور کنید از پیچی گذر کرده اید و بنای نوسازی را مشاهده می کنید؛ میخکوب و مبهوت می شوید! چیزی در طراحی، شیوه انتخاب مصالح و ارتباط با بناهای همجوار دیده می شود که سبب ایجاد کشش و انرژی خاصی در شما شده است. چيز ديگر بودن به معنى غيرمنتظره بودن است يا بداعت؛ اين تضاد با زمينه به گونه ای بنا را به صورت يک مونومان در زمينه در مى آورد؛ و این تجربه حامل گیرایی نیز هست.
احساس های اولیه، ابتدایی ترین سطح برخورد با هنر است؛ سپس تامل به دنبال آن می آید. گاهی می توان به زیبایی هایی که دیگران نیز تجربه کرده اند، واکنش نشان داد و تاثیری که از آن پذیرفته اند را تجربه کرد البته این تاثیر منوط به این خواهد بود که شما بتوانید زیبایی وصف شده توسط آن ها را در ذهن خود متصور شوید. شاید این اولین تفاوت زیبایی و گیرایی در آثار معماری باشد؛ چرا که درک زیبایی تا حدود قابل قبولی با تصویرسازی ذهنی نیز ممکن خواهد بود. اما گیرایی یک بنا در مواجهه نزدیک با آن است که قابل لمس می شود و تجربه ای عمیق از آن را درک می کنید. گیرایی یک اثر معماری بیشتر احساس می شود تا اینکه دیده شود.
در واقع رویایی با این احساسات، ذهن فرد را در مقابل تفاسیر جدیدی و در پی آن به امکان های جدید اندیشیدن می گشاید و فضاهایی را در ذهن مخاطب باز می کند که سبب می شود ما روی تجارب دست اولمان تامل کنیم و دریابیم که به روش های دیگر به غیر از روش های موجود نیز می توان اثری ساخت.
خانه آبشار رایت را به یاد آورید؛ بنا می درخشد! گویی متعلق به آن محیط است و محیط متعلق به آن. بنا و محیط پیرامون آن، هم آوایی طبیعت با اثر مصنوع انسان که متفاوت از زیبایی ناب طبیعت است؛ این اثر قبل از زیبا بودن گیراست. شما را مجذوب هم آوایی و هم آهنگی خیره کننده خود با محیط می کند و در گام بعدی پرتویی از زیبایی هم دارد، اما از منظر زیبایی شناسی گیراست. ابژه ای که فرم آن برآمده از مقتضیات کارکرد خود است و گیرایی آن، این مقتضیات عملی را به نحوی تعالی می دهد که مجدد به کارکرد رجوع می دهند (Form follow function).
تخت جمشید؛ بی هیچ هیاهویی که بخواهد دلبری کند و بیننده را خلع سلاح کند! این یک تجربه ادراکی و دیداری ناب است، تو در عمق بنایی فرو می روی. تمرکز و تعمق در این اتمسفر به تو رهایی می بخشد و به سطح دیگری از ادراک می رساند. شاید این تفاوت اصلی گیرایی با زیبایی باشد. ما تحت تاثیر گیرایی و جذابیت برخی از فضاها به ادراک بالاتری می رسیم؛ حسی که شاید هرگز در هیچ دو فضایی مشابه هم نباشد. یک تاثیر منحصر به فرد و تجربه ای مخصوص همان بنا.
و در نهایت شاید این گونه بتوان نتیجه گرفت که زیبایی آنگاه که از دل یک کمبود زاده می شود، بیش از همه زیبا جلوه می کند و گیرایی ، حس وصف ناشدنی ناشی از دریافت جرقه هایی از سمت یک اثر است. شاید تجربه زیبایی، دو چیز در خود داشته باشد؛ لذت و درد. درد در نتیجه ی کمبود است و لذت نتیجه ی تجربه آن فرم تاثیرگذار. به تعبیر مارتین والدز: ” هر چه بیشتر کمبودی را احساس می کنیم، به همان نسبت به زیبایی آنچه برای تحمل آن کمبود دست به دامان اش میشویم، افزوده می شود. “
منبع:
زیبایی شناسی و هنر از دیدگاه ماکسین گرین و اشارات تربیتی آن
رویکردهای نوین آموزشی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان سال دوازدهم، شماره ۲، پائیز و زمستان ۱۳۹۶ شمسی
زومتور، پتر . (۱۳۹۸) . معماری اندیشی. ترجمه علیرضا شلویری.
زهرا محمدی