درباره او چه می توان نوشت؟ ۲۶ ام آوریل ۱۹۴۳ میلادی در بازل سوئیس چشم به جهان گشود. در جوانی نزد پدرش کابینت سازی را آموخت و از همان ابتدا با مصالح آشنا شد. بعدها در رشته معماری، طراحی داخلی و طراحی صنعتی در مدرسه هنر بازل و انستیتو Pratt نیویورک به تحصیل پرداخت. در ۱۹۷۹ میلادی ، آتلیه معماری خود را در Haldenstein ، محله ای خلوت و کوهستاني (که هنوز هم آنجاست) و تنها با ۱۵ نفر کارمند برپا کرد؛ و از همان زمان به تدریس در دانشگاه های معتبر جهان پرداخت.
سرانجام در ۶۶ سالگی مهم ترین جایزه معماری یعنی پریتزکر را از آن خود کرد؛ و به موفقیت های بسیاری، از جمله مدال طلای انستیتو معماری RIBA نیز دست یافت.
زومتور را دوست دارم؛ دغدغه اش انسان است و البته حس های آن. آثارش اساسا بازتاب احساسات عمیق انسانی است، از کلیسای برادر کلاوس گرفته تا آب گرم والس و موزه معدن روی… به قول یوهانی پالاسما: ” آثارش تشعشعی مقتدرانه از عمق احساس است. “
بناهایش سرشار از سکوت است، سکوتی زیبا. هنر را می فهمد و فرم را. به موسیقی باخ علاقه دارد و داستایوفسکی را می خواند. به گمانم او از طریق فرم – حس در پی خلق زیبایی و اتمسفری حسی – احساسی است (که فکر میکنم موفق شده است) که از طریق ادراکات حسی – حواس پنجگانه دریافت می شوند و عقل در این میان نقش چندان مهمی ندارد. بناهایش ساده هستند، اما عمیق، مانند خودش! به شدت متریال را می شناسد و “ نور ” را می ستاید، این را در پروژه هایش می توان دید. به فضا و زمان (تاریخ) علاقه مند است و می گوید: “ معماری یک هنر فضایی – زمانی است. ”
او معتقد است: ” بین احساسات ما و چیزهای پیرامونمان، و البته خاطراتمان رابطه ای دو سویه برقرار است! ”٫ حق با اوست. به عقیده من مهم ترین وظیفه هنر، برانگیختن حس انسان است و ظاهرا او این را به خوبی درک کرده است.
و همه ی اینها حاصل یک عمر عاشقانه، شاعرانه و با هنر زیستن است. به نظرم زومتور مهم ترین معمار معاصر است، و البته انسان ترین!